کارک نوشته‌ها

مغزنوشته‌های یک ذهن مریض

کارک نوشته‌ها

مغزنوشته‌های یک ذهن مریض

کارک نوشته‌ها

تولد روز دوشنبه | پُست-کشیک

سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۰۰ ق.ظ

..::هوالرفیق::..

دوشنبه بود، اولین روز کشیک استیودنتی، با حضور سجاد1، اینترن صبورمان. روز شلوغ و پر کاری بود؛ یا بهتره بگویم برای تجربه اول این طور فکر می‌کردم. 7 نفر ترخیص و 3 تا انتقال به بخش یا بیمارستان دیگر داشتیم. یعنی 10 تا برگه‌سبز2 (Green Sheet) و 3 تا MCMC.

2 تا نسخه دفترچه بیمه نوشتم که یکی دو بار تکرار شد و دیگری سه بار نوشته شد؛ شانس آوردم که دفترچه بیمار به اندازه برگه برای نوشتن داشت. نمی‌دانم چقدر می‌توانی اولین روز کشیک یک استیودنت در بخش زنان (GYN) فقیهی را تصور کنید؛ انتظار غر زدن‌های زیادی از سجاد داشتم اما امان از یک عدد بی‌حوصلگی حتی...! با صبر و حوصله تمام گرین شیت نوشتن، کار با سامانه اِم‌سی اِم‌سی، نسخه نویسی، روش در آوردن همووَک (HemoVac) بیمار را به هر دویمان3 یاد داد.

البته باز هم این همه صبوری عجیب بود (کلا داستان بو دار بود...!)

***

کشیک دادن دنیای خودش را دارد، هر لحظه‌اش خاطره هست؛ هر لحظه یادگیری دارد: در واقع برای آن که بخواهد

1. آن بیمار شیمی درمانی که شب هنگام شروع می‌کند به داد زدن و ناسزا گفتن، رفتار حفاظت با او، رفتار پرستاران بخش و حتی آرامش سجاد... 2. سوال جواب‌های آن بیمار نگرانی که همووَکش را می‌خواهی در آوری (D/C)، و خنده بعدش از نگرانی بیش از حدش... 3. تشکر بیمارت هنگامی که دارد ترخیص می‌شود و دعوتش برای ناهار هنگامی که به بوشهر خواستی بروی... 4. نفرین کسی که به خاطر انتظار پزشکان برای آزمایشاتش و تشخیص قطعی، هنوز هم او را در بخش نگه داشته‌اند؛ برای روز دوم...!

همه‌اش یادگیری دارد...

حتی وقتی تیتر جدید "زیبا" را بهش گفتم که از 3700 به 1200 رسیده و بعد از آن هر وقت مرا در بخش می‌دید از همان انتهای راهرو به زیبایی لبخند می‌زد؛ آن هم یادگیری دارد.

***

گفتم کشیک دادن دنیای خودش را دارد، پُست کشیک4 اما دنیایی دیگر است.

راستی دنیا تو چه شکلی هست؟ چه رنگ و بویی دارد؟ از اون دنیاهای پر از خالی! است؟ پر از استرس؟ پر از هیجان یا پر از یادگیری؟ :)

 

کارهای بخش هنوز باقی مونده بود اما اینترن ساعت 6:30 ما را آف (Off) کرده بود؛ یعنی که می‌توانیم برویم!

این همه خوبی در روز اول عجیب بود (بو دار بود آقا جان، بود دار...!)

 

من و علیرضا تا ساعت 7:30 ایستادیم و کمک کردیم. موقع رفتن گفت بیا بریم خوابگاه یک غذای لبنانی برایت درست کنم که نگو و نپرس. گفتم: "من که از خدامه! اما امشب مزاحم نمیشم؛ حسابی خسته شدی" گوشی را در آورد و به علی5 تماس گرفت. (همان که در پست کنگره زنان و مامایی نکات گراند راندش را گذاشته بودم) چند کلامی را لبنانی صحبت کردند و تصور من آن بود که گفت: "گوشت رو بزار بیرون یَخِش آب شه، دکتر داره میاد!!"

پی‌نوشت: اگر رفیق لبنانی دارید قدرش رو بدونید و البته زبان لبنانی رو هم برای این که مثل من فکر نکنید یاد بگیرید!

 

از بیمارستان سعدی تا خوابگاه بین‌الملل فردوسی حدود 10 دقیقه پیاده‌روی دارد. به نزدیکی‌های خوابگاه که رسیدیم گفت کلید اتاقم دست یکی از دوست‌هایم هست؛ یه لحظه بریم داخل کلید را ازش بگیریم.

رفتیم طبقه بالا...

بقیه داستان در ذیل اینجا تصویر شده است...!

توضیحات تصویر: بچه‌های باحال روتیشن 10 ورودی مهر ماه 1395؛ کافه نزدیک خوابگاه دانشجویان بین‌المللی، دوشنبه 21 بهمن 1398

پ.ن: حسن6 با سجاد هماهنگ کرده بود که این بچه تولدش هست زودتر آف‌شون کن لطفا. (گفتم بو داره هاااا...!)

پ.ن 2: پرهام7 هم گیتار را از خانه محمدرضا8 آورده بود کافه...

پ.ن 3: جای خانم دکتر افرایی  هم خالی بود؛ برای همین با گوشی پرش کردیم!

پ.ن 4: خانم دکتر محمدپوری گفتند که کیک قرار بوده «هری‌پاتر» باشد.

-------------------------------------------------------------

1. دکتر سجاد شجاعی

2. خلاصه پرونده‌ای که موقع ترخیص به بیماران می‌دهند.

3. آن شب با دکتر علیرضا حجازی هم کشیک بودم.

4. به زمان بعد از اتمام کشیک می‌گویند. بخوانید «بعد از کشیک»

5. دکتر علی ترمس

6. دکتر ابوالحسن خطیب

7. دکتر پرهام اسکندرزاده

8. دکتر محمدرضا ذاکری

نظرات  (۴)

اون دخترمحجبه کوثر نیست؟؟؟یعنی شما ورودی ۹۵هستی؟همکلاسی علی متاله؟

به نظر ورودی جالب و خوبی میاین. برعکس ورودی ما:/  ای بابا اگر همون   سال اول قبول میشدم  الان منم همین مهر ۹۵ بودم. 

ای بابا، عکس کجاست؟

پاسخ:
سلام رها؛
عکس را برداشتم که کمی ویرایشش کنم؛ می‌خواستم شبیه به تابلو نقاشی شود.
امروز مجددا آن را قرار خواهم داد.
  • مهدی کاواری
  • امیرعلی

    خوشحالم که اینجا شروع به نوشتن کردی

    قالب وبلاگ شبیه به قالب وبلاگ خودم بود و دلم برای اون هم خیلی تنگ شده

    اما این که میبینم بچه ها دارن مینویسن خوشحالم میکنه

    متین هم چند روز پیش بهم ایمیل داد و گفت دوباره شرو کرده"متین خسروی از دوستان قدیمی من توی متممه"

    علیرضا هم خیلی جدی مینویسه این روزها

    امیدوارم بنویسی 

    زیاد و منظم

    بعید میدونم دوباره وبلاگ نویسی رو از سر بگیرم

    مگر اینکه نوشتن شما قلقکم بده:)

    پاسخ:
    سلام مهدی
    با این حساب باید پست "قلقلک" رو آماده کنم...!
    چاردیواری‌ات را خیلی دوست دارم، رهایش نکن.
    دیدار دور مباد :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی