رادیو «کارنکن» | گفت و گو با امیرمحمد قربانی
..::هوالرفیق::..
رادیو کارنکن با مدیریت امین آرامش به وجود آمده که با افرادی مصاحبه میکند که به کارشان عشق میورزند و دغدغهی تعادل بین کار و زندگی را ندارند. توی این اپیزود از رادیو کارنکن، امیرمحمد در مورد پزشکی میگوید:
1. این که چطور به این مسیر علاقهمند شد و چطور دارد ادامه میدهد...
2. در مورد تصورات عمومی که از دور دیده میشود صحبت میکند...
3. این که آیا به پزشکی علاقه دارم یا نه و این که اصلاً ارزشش را دارد یا نه...
4. پزشکی اشباع شده یا مهندسی...
5. فاکتورهایی که در شغلها وجود دارند که ما را علاقهمند میکنند چه چیزهایی هستند...
6. آینده پزشکی چه خبر خواهد بود...
7. بحث امید و امیدواری...
به نظرم میرسد دوستانی که دارند به رشتهی پزشکی فکر میکنند بد نیست این را بشنوند و واقعیتر به این رشته و مسیرش فکر کنند.
با سلامی دوباره خدمت شما آقای رستگار بزرگوار
مدتی بود که به علت یک خواب زمستانی ذهنی طولانی موفق به مطالعه ی مطالب وبلاگ تان نشدم ولیکن در نهایت این سعادت نصیبم شد.چند روز پیش به این مطلب برخوردم و بالاخره امروز اراده ی آن را یافتم که مصاحبه را ببینم؛چند نکته/غر در ذهنم شکل گرفت که دوست داشتم با شما در اشتراک بگذارم:ای کاش این مصاحبه ۴ یا ۵ سال پیش که من در کشاکش انتخاب رشته بودم ساخته می شد و من به آن بر می خوردم نه حالا که کمی تا قسمتی! برای این چیز ها دیر شده است.به خاطر دارم که در همان روز های دبیرستان و حتی راهنمایی مذبوحانه به دنبال این بودم که در کنار اردو های تفریحی،برنامه ای به نام اردوی آشنایی با مشاغل شکل گیرد تا اگر شده حداقل یک روز به محل کار یک پزشک/مهندس/وکیل و...برویم و از نزدیک تجربه کسب کنیم نه اینکه فقط به شنیده ها اکتفا کنیم که متاسفانه موهومات ذهن من لانه ای در واقعیت پیدا نکرد و فقط یک بار به همت مدیر دبیرستان توانستیم یک بازدید کوتاه از مرکز علوم اعصاب بکنیم.باری نوجوان بودم و جوگیر و در پی تغییر رویه ی آموزش و انتخاب رشته!(حتی یادم می آید یکی از دوستان خودش اقدام کرد و تلاش کرد که به دانشکده مکانیک نفوذ کند! که نگهبانی با احترام بیرونش کرد.) غر آخرم را هم میزنم و رفع زحمت می کنم،بالاخره هر network ی نیاز به یک غر غرو دارد!احساس غالبی که در مقطعی از صحبت های جناب قربانی در من جاری شد،حسادت بود؛اینکه از ترم ۴(که هم اکنون بنده در حال مستفیض شدن از کمالات شان هستم) به بیمارستان رفته اند و به نوعی برخورد زودرس داشته اند(چنین طرحی به مدت یک روز در آداب ۱ گنجانده شده بود که قرعه من به CCU ی فقیهی افتاد) و یا تجربه ی فعالیت در مدرسه ی تابستانه و آشنایی با بروکراسی اداری را داشته اند.کرونا هر چقدر ما را از اسارت کلاس ها و امتحانات حضوری رهانید به همان اندازه(حداقل برای من) زندگی اجتماعی و جامعه پذیری دانشجویی را سلاخی کرد.حالا شاید هم از ترسویی خود من بوده که در این یک سال و اندی پا از مامن خود بیرون نگذاشتم ولی به هر صورت باز هم ممنون بابت وبلاگ و نوشته هایتان که حداقل کمی از انزوای اجتماعی و دانشگاهی من می کاهد.
در پناه خدا