کارک نوشته‌ها

مغزنوشته‌های یک ذهن مریض

کارک نوشته‌ها

مغزنوشته‌های یک ذهن مریض

کارک نوشته‌ها
۰۳
خرداد

..::هوالرفیق::..

صدای باران را خوب می‌شناسم. ملایم و نرم می‌بارد. دم دم‌های صبح است. از حیاط همسایه بغلی هر از چند مدتی که من آن را 5 دقیقه تصور می‌کنم صدای خروسی به گوش می‌رسد؛. شب قبل، لحاف و تشکم را زیر پنجره‌ی اتاق انداخته‌ام. چرا که می‌خواهم با نگاه کردن به تاریکی شب گذر زمان را حس نکنم.

سکوت... سکوتی که نمی‌توان آن را وصف کرد. این کلمات در وصفش می‌مانند. اصلاً می‌دانی؟ واقعاً نمی‌شود هر چیزی را در قالب کلمات گفت. شاید برای همین است که...

۲۲
ارديبهشت

..::هوالرفیق::..

فَبَشّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَه

هر وقت کمی از مطالعه فاصله می‌گیرم و احساس می‌کنم برای شروعی دوباره به مطالعه به یک موتور محرک خوب نیاز دارم، سراغ «من و کتاب» می‌آیم. می‌دانیم یک کتاب خوب باید چند ویژگی داشته باشد. ساختار هر فصل مشخص و بخش بندی‌خوبی در آن انجام شده باشد. شکل ظاهری کتاب، رنگ‌ها و فونت انتخاب شده چشم نواز باشد و حال خوبی را هنگام مطالعه القا کند.  اما شاید مهم‌ترین ویژگی ارجاعات متعددی است که باید به جملات و پاراگراف‌های مختلف داده شده باشد. این طور است که می‌توان...

۱۰
ارديبهشت

..::هوالرفیق::..

اخطار: لطفا اگر هنوز 18 ساله نشده‌اید، این پست را مطالعه نکنید!!

خیلی وقت بود می‌خواستم در این باره بنویسم اما نمی‌دانستم از کجا شروع کنم. کلماتی که در ذهن داشتم قالب مناسبی برای بیانش نبودند؛ آخر میدانی دیگر، معانی در ظرف کلمات ریخته می‌شوند، گاهی ظرف زیادی بزرگ است و آدم را گول می‌زند و گاهی معنی سنگین است و در ظرف مناسب خودش نیست؛ آنگاه است که حرف می‌سوزد. دقیق‌تر می‌نویسم: معنی می‌سوزد...

۲۶
فروردين

..::هوالرفیق::..

- مطمئنی می‌خواهی این پسر را پیش عمه‌اش بگذاری؟ من تمام روز داشتم آن‌ها را نگاه می‌کردم... بدترین مشنگ‌هایی (Muggle) هستند که در زندگیم دیدم!
+ این‌ها تنها خانواده‌ای هستند که برایش باقی مانده...

شاید باورش سخت باشد که هنوز هم کسانی هستند که با هری آشنا نیستند، اما این یک واقعیت است. بهتر است همین اول بگویم که...

۲۹
اسفند

..::هوالرفیق::..

در این لحظات همیشه رایحه‌ای فضا را پر کرده است؛ باید فقط یک بار این بو را شنیده باشی تا بدانی چه می‌گویم؛ این بوی آشنا هم هیجان را در تو زنده می‌کند؛ و هم نگرانی را در تو بیدار می‌کند:  «در این یک سالی که گذشت چه کار کردی؟» اصلا الان که فکرش را می‌کنم عجب بویی است؛ لامصب یک معجون کامل هست. آخَر تو را به فکر هم وا می‌دارد: «امروز چقدر بزرگ شده‌ای؟ به اندازه‌ی همان یک سال؟ کمتر از آن؟ بیشتر...؟!»

البته فقط این رایحه‌ی عجیب نیست که این لحظات را برایم خاص می‌کند...

۱۸
اسفند

..::هوالرفیق::..

انگار که همین دیروز باشد، صحنه‌اش کامل جلوی چشمانم هست. با شهریار1 ویدئو کنسرت گروه آریان را میدیدیم؛ در یکی از آهنگ‌هایی که اجرا کردند کریس دی‌برگ (Chris DeBurgh) هم در جمع‌شان بود و یکی از آهنگ‌های معروفش2 را می‌خواندند. توی یکی از آهنگ‌ها حرکت دست گیتاریست گروه، به همراه ژست نشستنش و آرامشی که هنگام تک‌نوازی داشت همه‌ی وجودم را تسخیر کرده بود. اگر بگویم آن قطعه...

۰۶
اسفند

..::هوالرفیق::..

امروز، دومین روز اسکراب بود. خانم  «فلانِ فلانی» که 17 ساعت بود داشتیم تلاش می‌کردیم زایمان کند (NVD) و آخر مجبور شدیم که ببریمش اتاق عمل (OR) برای سزارین...

چون اولین حاملگی‌اش بود و عمل جراحی قبلی نداشت، همه چیز (لایه‌های شکم و ماهیچه‌ها) به خوبی معلوم بود. 7 لایه را باز کردیم تا به بچه برسیم: پوست (Skin)، زیرپوست (Subcutaneous)، ماهیچه صاف شکمی (Rectus Abdominis)، صفاق (Peritoneum)، سروز روی رحم (Serous coat of Uterus)، ماهیچه رحم (Myometrium) و...

۰۲
اسفند

..::هوالرفیق::..

شب حدودای ساعت 8:30 بود که یکی از اساتید1 دوست داشتنی بهم پیام داد: «حتما فیلم پچ آدامز رو نگاه کن و به دوستات هم توصیه کن نگاهش کنند.» اتفاقا همون شب یه دو ساعت بعدش یکی از همکلاسی‌ها هم پیام داد که این فیلم رو نگاه کن که اتفاقا یکی از اساتید هم بهمون توصیه کرده! (خودش این ماه اخلاق داشت، باید بپرسم کدوم استاد بهش توصیه کرده)

این فیلم بسیار احساسی...

۲۹
بهمن

..::هوالرفیق::..

هر از گاهی ایمیل‌های جالبی از حسین1 دریافت می‌کنم. این بار مقدمه‌ی ایمیل از دکتر بهار باستانی بود که آن را به فارسی برگردانده‌ام: 

سلااام حسین،
گروه طبابت بالینی دانشگاه2 به صورت ناشناس و کاملا تصادفی یک سری پرسشنامه‌هایی را برای بیمارانی که به درمانگاه مراجعه کرده‌اند ارسال میکند و از آنها میخواهد...

۲۹
بهمن

..::هوالرفیق::..

در بخش زنان و مامایی (OBGYN) روزهای دوشنبه معادل دو کشیک به حساب می‌آید چرا که بیماران اسکجول (Schedule) را در آن روز در بخش می‌خوابانند و این به آن معناست که این بیماران نوبت عمل دارند، بنابراین آزمایشات و پیگیری‌های قبل از عمل‌شان حسابی کار کشیک را زیاد می‌کند. البته یک نکته‌ی نانوشته‌ی دیگر هم دارد و تنها برای آن‌هایی که در بیمارستان فقیهی هستند صدق می‌کند: راند روزهای سه‌شنبه استاد پارسانژاد ساعت 7:30 صبح!

من هم دقیقا...