کارک نوشته‌ها

مغزنوشته‌های یک ذهن مریض

کارک نوشته‌ها

مغزنوشته‌های یک ذهن مریض

کارک نوشته‌ها

تک سینِ سفره امسال | سلامتی

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۰۰ ق.ظ

..::هوالرفیق::..

در این لحظات همیشه رایحه‌ای فضا را پر کرده است؛ باید فقط یک بار این بو را شنیده باشی تا بدانی چه می‌گویم؛ این بوی آشنا هم هیجان را در تو زنده می‌کند؛ و هم نگرانی را در تو بیدار می‌کند:  «در این یک سالی که گذشت چه کار کردی؟» اصلا الان که فکرش را می‌کنم عجب بویی است؛ لامصب یک معجون کامل هست. آخَر تو را به فکر هم وا می‌دارد: «امروز چقدر بزرگ شده‌ای؟ به اندازه‌ی همان یک سال؟ کمتر از آن؟ بیشتر...؟!»

البته فقط این رایحه‌ی عجیب نیست که این لحظات را برایم خاص می‌کند.

در این دقایق صدای تلوزیون هم می‌آید؛ بهتر است اصلاح کنم؛ «فقط» صدای تلوزیون می‌آید و تو جرات نداری این صدا را بشکنی؛ نه آن که بعدش تنبیه بشوی، نه... به خاطر این که می‌ترسی حسرت این لحظه تا سال بعد به دلت بماند پس تو هم مطیع می‌شوی و می‌گذاری تلویزیون کارش را انجام دهد.

 

اطراف را قایمکی نگاه می‌کنم؛ همه هستند. مادربزرگ دارد دعا می‌خواند و پدربزرگ در دست کتابی دارد؛ هیچ وقت توجه نکردم که در این لحظات چه چیزی را در دست می‌گیرد و اصلا نمی‌خواهم توجه کنم؛ فکر می‌کنم ثبت بعضی تصاویر در ذهن، با ندانستن برخی نکات ماندگارتر خواهند شد. عمه جان متفکرانه به  تلویزیون نگاه می‌کند انگار که دارد برای آینده برنامه‌ریزی می‌کند؛ برداشت من این است که احتمالا دارد نرخ تورم سالی که گذشته را حساب می‌کند که عیدی‌مان را با نرخ روز بدهد؛ یک‌دفعه نگاهش به نگاهم برخورد می‌کند و می‌فهمم که تنها کسی نیستم که دارد قایمکی همه چیز را نگاه می‌کند: لبخند می‌زنیم؛ و تلوزیون هنوز دارد کارش را می‌کند.

در این لحظات هیچ وقت دایی را نمی‌بینم؛ او همیشه در حیاط است و منتظر است تا صدای توپ را بشنویم و بعد وارد خانه می‌شود؛ با قرآن و یک کاسه‌ی آب.

برادرم امیرحسین، حتی در این دقایق تکرار نشدنی هم دست بر نمی‌دارد و شیطنت آمیز نگاهم می‌کند؛ منتظر است تا من هم اوکی را بدهم و سر شوخی را باز کند. مادر در این لحظات همیشه چشمانش خیس است و من می‌دانم که دارد زیر لب برایمان دعا می‌کند؛ نگاه مظلومانه‌ی پدرم اصلا قابل توصیف نیست پس من هم از آن می‌گذرم. بقیه همه دارند به صفحه‌ی تلوزیون نگاه می‌کنند؛ به آن شمارش معکوسی که وقتی مطمئن شود همه به او خیره شده‌اند دست از دقیقه‌ها بر می‌دارد و فقط ثانیه‌ها را برایت می‌شمارد.

این رایحه همان بوی نوروز است؛ و این لحظات، لحظات سال تحویل...

و حالا همه با هم زمزمه می‌کنیم:

 

یا مُقلب القُلوب و الابصار یا مُدَبرالیلِ و النهار
یا مُحول الحَول و الاحوال حَوِّل حالَنا الی احسَنِ الحال

توپ به صدا در می‌آید و سکوت شکسته می‌شود؛ همدیگر را در آغوش می‌فشاریم و برای هم دعای خیر می‌کنیم؛ کوچک‌ترها دنبال عیدی‌شان می‌گردند و بزرگ‌ترها سر شوخی را باز می‌کنند...

این را جدی می‌گویم: «هیچ وقت (هیچ وقت) سر شوخی را برای عیدی باز نکنید!»

***

امسال اما... بوی عید نمی‌آید.

اصلا انگار نه انگار که تا لحظه‌ی سال تحویل حدود 24 ساعت مانده است.

امروز در پست «کوتاه نوشته‌های اتفاقی» امیرمحمد1 داشتم در مورد ناراحتی‌های این روزها می‌گفتم. (+)

اخبار این روزها برای من پر از ناراحتی است. یک ناراحتی (Uncomfortable) انسان را آشفته می‌کند که معمولا منشا آن دغدغه‌مندی است. وقتی یک چیزی ناراحت‌کننده باشد، نمی‌گذارد که تو احساس آسایش کنی. تو را در رنجی قرار می‌دهد که اگر بدانی با آن چطور برخورد کنی می‌تواند باعث رشد تو شود؛ و به تو تعالی دهد...

البته یک ناراحتی دیگر هم داریم (Sadness) آن یکی در مقابل شادی قرار می‌گیرد؛ که البته این هم طیف گسترده‌ای دارد، از یک بحث ساده با یک دوست درباره «سیاست روز» گرفته تا شنیدن از دست دادن یک عزیز می‌تواند این حس را در انسان ایجاد کند.

داشتم می‌گفتم: اخبار این روزها برای من پر از ناراحتی است.

امروز اتوبان تهران قم را نشان می‌داد که به خاطر حجم بالای ترافیک، ماشین‌ها درجا ایستاده بودند؛ در آن اتوبان نوسازِ سه لاینه! (Line)

رزیدنت روان‌پزشکی دانشگاه‌مان می‌گفت: در نظرسنجی انجام گرفته گفته‌اند، 40 درصد مردم هنوز کرونا را جدی نگرفته‌اند و فکر می‌کنند این تنها یک بازی سیاسی است که دولت‌ها راه‌اندازی کرده‌اند؛ حتی اگر بازی دولت‌ها هم باشد، جدی نگرفتن آن برایم قابل درک نیست.

 

و امروز می‌دانیم که این مسئله از اپیدمی گذشته و به پندمی (Pandemic) تبدیل شده است؛ یعنی فقط قطب جنوب این ویروس را پذیرا نشده...!

 

این مسئله‌ی #در_خانه_بمانیم آنقدر جدی است که حتی اگر عده‌ی کمی هم رعایت نکنند باز هم زحمت عده‌ی زیادی که رعایت می‌کنند را خراب می‌کنند و امروز آمارِ کاهش تنها 30 درصد حجم تفرافیک را اعلام کردند!

اشتباه گفتم. شنیدن اخبار این روزها برایم پر از ناراحتی نیست. فقط قلبم را به درد می‌‌آورد...!

***

در کانال تلگرامی کارک، هر سال عید را تبریک می‌گویم؛ یک بار به سبک دوستم، علیرضا2، آن را آماده کردم؛ این طور نوشته شده بود:

ببین... بیا سختش نکنیم اصلا...

سال پیش هر چه بود گذشت، امسال هم هر چه بخواهد باشد شروع شده!
این بار سالی «سرشار از آکنده» را برایتان آرزو نمی‌کنم...!

شادی و خوش‌حالی می‌آید و می‌رود.
همون طور که غم...!

پس برایتان آرزو می‌کنم که سالی «با معنی» شروع کنید، از اون معنی‌های قشنگی که به زندگی جهت می‌دهد (هم در شادی، هم در غم ها) و تو را شارژ می‌کند برای نفس کشیدن...

«Having meaning gives you something to hold on to...»
آخ...! کمرم...!!
(مثلا جمله‌ی سنگینی بود و کمرمون شکست)
***

"برایت آرزوهای #ساده می‌کنم...
آرزو می‌کنم شب‌ها خواب‌های خوب ببینی و صبح‌ها سر حوصله ملافه‌های سفید را مرتب کنی، #پنجره اتاقت را باز کنی و هنگامی که #چایت را می‌نوشی #آفتاب روی گونه‌ات بنشیند...

آرزو می‌کنم به کسی که دوستش داری بگویی دوستت دارم...!
اگر نه امیدوارم قدرت این را داشته باشی که #لبخندهای مصنوعی بزنی...

آرزو می‌کنم #کتاب‌های خوب بخوانی، #آهنگ‌های خوب گوش کنی، عطرهای خوب ببویی، با آدم‌های #خوب حرف بزنی و فراموش نکنی که هیچ وقت دیر نیست #بودن چیزی که دوست داری باشی!"

 
خدا به آرزوهاتون لبخند بزنه :)

 

توضیحات متن: پیام تبریک عید کانال تلگرامی کارک - 1 فروردین 1397 (با کمی تغییر)

 

ما هنوز سفره هفت سین امسال را نچیده‌ایم؛ دیشب مادرم می‌گفت: «خوب، بگید ببینم از هفت سین چند تای آن را در خانه داریم فعلا؟ :)»

و من آن هنگام که صدای اخبار داشت در گوشم می‌پیچید "آمار افراد مبتلا به کرونا اینقدر گزارش شده است، و بهبود یافتگان..." تنها به یک سین فکر می‌کردم: سلامتی.

دعای امسال اما می‌خواهم متفاوت باشد:

در این سال جدید دعا می‌کنم که دعا برای یکدیگر را فراموش نکنیم؛
اگر بوی عید هنوز به مشام نمی‌رسد آن را زودتر راه بیندازیم؛ به سادگی یک لبخند؛
امیدوارم موفق و راضی باشید؛ هر چند که داشتن هر دو با هم سخت است،
و امیدوارم سفره‌های زندگی امسال‌تان پر از تک سین سلامتی باشد.
بقیه‌اش هم خودتون میدونید...! :)

***

در آخر آهنگ معروف آقای کریس دی برگ (Chris de Burgh) را که در تهران با گروه آریان اجرا کرد را برایتان می‌گذارم:3

توضیحات تصویر: آقای کریس دی برگ (Chris de Burgh) که در پست قبل درموردش نوشتم (+)

 

Song: the Words "I Love You"
Artist: Chris de Burgh
Album: the Road to Freedom (2004)

«Download»

-----------------------------------------------------------------------------------------

1. دکتر امیرمحمد قربانی

2. دکتر علیرضا عباسی

3. البته این آهنگ اصلی هست؛ نسخه‌ی گروه آریانش را می‌توانید در وب پیدا کنید که پیشنهادم دیدن نسخه‌ی تصویری آن است.

نظرات  (۳)

امیرعلی عزیز

سلام

این رایحه ای که گفتی از سال های دور همراه من است.

من واقعن به عشق این بو و نسیمی که می آوردش زمستان های سرد را سر میکنم. هر سال!

با متن همراه شدم. در حال و هوایش حل شدم! تا رسیدم به مقلّب القلوب و فهمیدم اینها برای سال قبل است. سال های دبستان و راهنمایی و دبیرستان برایم مرور میشوند

واقعن چقدر اسفندها خوش گذشته! میدانی هوایش نوعی نشئگی دارد لامصب!

چقدر آنجا که گفتی"

"پدربزرگ در دست کتابی دارد؛ هیچ وقت توجه نکردم که در این لحظات چه چیزی را در دست می‌گیرد و اصلا نمی‌خواهم توجه کنم؛ فکر می‌کنم ثبت بعضی تصاویر در ذهن، با ندانستن برخی نکات ماندگارتر خواهند شد.

را دوست داشتم.

در پایان برایت دو بیت شعر از سایه می آورم که تازه خواندمشان:

ای صبا مگذر ازینجا که در این دوزخ روح

خاک ما را به گل و سرو و سمن حاجت نیست

 

در بهاری که بر او چشم خزان می گرید

به غزل خوانی مرغان چمن حاجت نیست

 

سیاه مشق

ص122

پاسخ:
سلام مهدی عزیزم،

دلم می‌خواست ساعت‌ها راجع به این بو و نسیم بنویسم؛ تک تک خاطراتی را که برایم زنده می‌کند.
و چقدر این رایحه، فراتر و بزرگ‌تر از خودش هست...
  • امیرمحمد قربانی
  • چند روز پیش داشتم صفحه اینستاگرام خودم رو نگاه می‌کردم. دیدم برای عید چند سال پیش، اون زمانی که اینستاگرام بودم، یه شعر از شاملو رو نوشته بودم.

     

    اسم شعر هجرانی هست.

     

    این دو بند آخرش رو ببین. الان ک پست تو رو خوندم، دوباره تداعی شد برام:

     

    فغان
            که در پسِ پاسخ و لبخند
                                                    دلِ خندانی نیست.

     

    بهاری دیگر آمده است
                                       آری
    اما برای آن زمستان‌ها که گذشت
    نامی نیست
    نامی نیست.

    پاسخ:
    سلام امیرمحمد؛

    این حالت من رو یاد این «ترکیب» رضا امیرخانی توی کتاب «جانستان کابلستان» میندازه:
    و همه می‌خندیدیم: خنده‌ای با طعم «شکلات تلخ»

    سلام امیر علی، عیدت مبارک باشه و پر از سلامتی...

    خیلی زیبا لحظه سال تحویل رو به تصویر کشیدی،منو یاد گذشته انداختی،زمانی که مادر بزرگ هایم زنده بودند،یادشان بخیر ....

    ما هممون (خاله و دایی و عمو و عمه )تصمیم گرفتیم بعد از شکست کرونا عید رو دوباره جشن بگیریم، جشن از جنس سلامتی و نوروز  ،شاید با کمی تاخیر ولی آمیخته با سلامتی به امید خدا...

    یه سوال هم دارم ازت که مربوط به این پست نیست ولی اینجا مینویسم اش...

     دوره MPH چیه؟آیا به کارهای تحقیق و پژوهشی مربوط میشه ؟واینکه هر دانشگاه جداگانه داره یا فقط در تهران برگزار میشه؟

    ممنون از پاسخت  *دانشجوی پزشکی اردبیل*

    پاسخ:
    سلام پریا،
    ممنونم؛ امیدوارم بعد از شکست کرونا جشن همراه با سلامتی را در کنار خانواده‌مون تجربه کنیم... ان‌شاءالله.

    دوره MPH یک دوره‌ی آموزشی با مدرک کارشناسی ارشد به حساب می‌آید (Master of Public Health) که با دید جامعه‌نگر (و نه فردنگر) به مسئله‌ی سلامت نگاه می‌کند. با توجه به ماهیت دوره، تقریبا می‌توانم بگویم که درست می‌گویی: کسانی که به کارهای پژوهشی علاقه دارند از این رشته استفاده بیشتری می‌کنند چرا که روش تحقیق، آنالیز انواع مقالات کمی و کیفی، به همراه کار با بعضی از نرم افزارهای تحلیل داده (مثل SPSS) را یادمی‌گیری. دانشگاه تهران MPH را ارائه می‌دهد اما از کم و کیف آن دقیق اطلاع ندارم. در شیراز هم این دوره ارائه می‌شود که دو گرایش مختلف دارد: 1- MPHمدیریت نظام سلامت: که بیشتر با دید سیاست گذاری های کلان و تا حدودی اقتصاد سلامت جامعه نگر در آن آموزش‌ها ارائه می‌شود که از خوبی‌های این دوره مجازی بودن و غیرحضوری بودن آن است و حدود 2 سال طول می‌کشد. 2- MPHپزشک خانواده: بیشتر با دید اپیدمیولوژی و تحلیل مسائل آماری به سلامت نگاه می‌کند و جنبه‌ی تحقیقاتی بیشتری نسبت به قبلی دارد. با توجه به حضوری بودن آن، تعداد واحدهای کمتری در هر ترم ارائه می‌شود که حدود 3 سال و نیم تا 4 سال طول می‌کشد.
    برای بررسی بیشتر پیشنهاد می‌کنم به سایت‌هایشان سر بزنی. (+ / +)

    با آرزوی توفیق روزافزون و سلامتی از خداوند متعال در سال جدید.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی