کارک نوشته‌ها

مغزنوشته‌های یک ذهن مریض

کارک نوشته‌ها

مغزنوشته‌های یک ذهن مریض

کارک نوشته‌ها
۲۲
بهمن

..::هوالرفیق::..

دوشنبه بود، اولین روز کشیک استیودنتی، با حضور سجاد1، اینترن صبورمان. روز شلوغ و پر کاری بود؛ یا بهتره بگویم برای تجربه اول این طور فکر می‌کردم. 7 نفر ترخیص و 3 تا انتقال به بخش یا بیمارستان دیگر داشتیم. یعنی 10 تا برگه‌سبز2 (Green Sheet) و 3 تا MCMC.

2 تا نسخه دفترچه بیمه نوشتم که یکی دو بار تکرار شد و دیگری سه بار نوشته شد؛ شانس آوردم که دفترچه بیمار به اندازه برگه برای نوشتن داشت. نمی‌دانم...

۱۸
بهمن

..::هوالرفیق::..

یک روز سر مورنینگ1 (Morning) رزیدنت2 به ما گفت که هفته آینده دارد کنگره زنان و مامایی برگزار می‌شود برای همین اساتید هیچ کدام نیستند. ما هم فکر کردیم کنگره سالانه‌ی OBGYN3  آلمان! یا یکی از این کشورهای اروپایی هست که پروفسورها دور هم جمع می‌شوند و مسائل فوق تخصصی را هر چه دقیق‌تر و به‌روزتر بررسی می‌کنند؛ احتمالا ما هم این هفته تعطیل می‌شویم که حسابی درس بخوانیم، جون خودمون...

۱۵
بهمن

..::هوالرفیق::..

امروز استاتوس محمد1 من را به فکر فرو برد؛ برای جهت دادن به آن آشفته بازار چه کاری از نوشتن بهتر:

بدترین چیز تو دنیا وابستگیه، به هر چیز و هر کس اگر وابسته باشی زور می‌شنوی و نمی‌تونی کاری کنی. یک روز باید وابستگی‌ها رو برید و به آتیش کشیدشون، اون روز همه باید بترسن ازت!

نوشتن متن کامل استاتوس برای رعایت امانت هست؛ نه آنکه با آن موافق (یا مخالف) باشم...

۰۷
بهمن

..::هوالرفیق::..

سال سوم دبیرستان بود که معلم ریاضی‌مان، آقای کاظمی سروستانی بسیار عزیز، برگه‌ها را پخش کرد و گفت: «لطفا اول اسم‌تان را بنویسید.» چند لحظه‌ای نگذشته بود که تاکید کرد: «اسم‌تان را کامل بنویسید.»

من دو تا اسم دارم، در خانه «کسری» صدایم می‌کنند؛ همان گونه که دوستان صمیمی و دیگران هم...

***

نه اصلا بگذار این طور بگویم: سال اول ابتدایی همان روز اول معلم عزیزمان، خانم مفرّحی، وقتی...