توهم دوگانه | مدلی ذهنی که کار را خراب میکند
..::هوالرفیق::..
یکی از موضوعاتی که باب انشاء نوشتن بود این بود که «پزشک متخصص بهتر هست یا پزشک متعهد» و بعد صفحهها در موردش مینوشتیم و تفسیر میکردیم. معمولاً هم این تاپیک برای این انتخاب میشد که اهمیت تعهد و اخلاق را بیشتر بحث کند. تا این که حدود یک سال پیش، یک روز در کلاس اخلاق استاد دکتر امیر کشاورزیان1، به عنوان مهمان شرکت کردم. استاد کشاورزیان در طول ماه 4 بار بیشتر شیراز نبود و من از فرصت سوء! استفاده میکردم که بتوانم از حضور ایشان بیشترین استفاده را بکنم.
بعد از کلاس فرصت پیدا شد که صحبت کنیم. بحث دوگانهی «تعهد یا تخصص» حسابی گرم گرفت:
این که این دو را از هم جدا کنیم اشتباه هست. اولین اصل اخلاقی برای کسی که در جایگاه پزشک قرار میگیرد، این است که متخصص شود و در علم رشتهی خودش متبحر و با مهارت شود.
از آن روز نوع نگاهم به این دوگانه تغییر کرد و اسم این مدل ذهنی را گذاشتم «توهم دوگانه» و به این فکر کردم که این نوع نگاه چقدر کیفیت فعالیتهای زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد.
***
حالا امروز سعی میکنم تمام دوگانههای دیگر را زیر سوال ببرم و بیشتر به آنها فکر کنم. مثلاً دوگانهی «کمیت یا کیفیت».
همیشه این طور شنیدیم که «نباید کیفیت را فدای کمیت کرد». امروز مدل ذهنیام را نسبت به این دوگانه هم تغییر دادم؛ یعنی «کمیت را هم نباید فدای کیفیت کرد». در واقع:
آیا حاضر هستم با یک تایپیست که به خاطر کیفیت بالا بتواند ماهی یک صفحه A4 به دستم برساند کار کنم؟ یا مثلا این که روزی 10 صفخه A4 برایم تایپ کند اما به اندازه 20 صفحه باید وقت بگذارم و آن را ویرایش کنم؟
آیا حاضرم برای موارد اورژانس زیر دست جراحی بروم که به خاطر حفظ کیفیت کار، روتین زمان اتاق عملش طولانی هست، یا آن که جراحی که سرعت خوبی دارد اما خطای کارش بالاست؟
آیا حاضرم برای معلمی که برای حفظ کیفیت درسش یک مطلب نیم ساعته را حسابی کشدار میکند هزینه کنم؟ یا معلمی را ترجیح میدهم که سریع مطالب را جمع کند و بعد از اتمام کلاسش احساس کنم چیزی دستگیرم نشده؟
شما را نمیدانم اما من هیچ کدام را نمیخواهم. اگر مطلب فرهنگهای پلیکرونیک و مونوکرونیک را خوانده باشید بهتر با موضوع این پست ارتباط بر قرار میکنید.
***
پدرم موقع کار کردن به من میگوید:
+ نه کسری، فایدهای ندارد...! این مدل کار کردن به درد نمیخورد. اگر میخواهی جراح خوبی بشوی، اول باید خوب ظرف بشوری و خوب جارو بزنی، کُندی!
معمولاً این مواقع سرعتم را میبرم بالاتر، و بهم میگوید:
+ نه! به درد نمیخورد. گفتم سریع باش، نه این که بد کار کنی!
و این جملهی همیشگیاش هست:
دوگانهای که تازه برای من حل شده، سالهاست که قانون زندگی اوست.
***
----------------------------------------------------------------------
1. استاد فرهیخته اخلاق پزشکی و رئیس بخش اخلاق پزشکی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
سلام آقای رستگار، خوب هستین؟
چقدر جالب و روشن کننده بود، خصوصا الان که بیشتر بهش فکر می کنم، حس می کنم خیلی بیشتر از این حرفا توی زندگی با این قضیه سر و کار داریم، یعنی همین دوگانه سازی ها و طبقه بندی هایی که صرفا توی ذهن خودمون هستن و هیچ اصالتی ندارن.
حتی فکر می کنم این قضیه توی مسائل علمی هم خیلی مصداق داره.چیزی که دانشمندها سال ها دو چیز متفاوت از هم می دونن و بعد ها مشخص میشه که در واقع یک چیز هستند.ممنون از شما بابت این یادداشت.
راستی آقای رستگار، خیلی خوشحال میشم اگر وقتتون رو نمی گیره، یه نگاه کوچیکی به وبلاگ من بندازید!
امیدوارم که سلامت و موفق باشید.